پانیاپانیا، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
داداشیداداشی، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
زندگی من و بابازندگی من و بابا، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

شیرین گندمک من

هفت سین ۹۶

  این هم از هفت سین امسالمون.  که البته از دست دخملی به روی اپن منتقل شد.   دختر گلم از لحظه ای که هفت سین رو انداختم همش باید مواظبت می بودم که یه وقت خراب کاری نکنی. چون از دستت جرات نداشتم که اولا تنگ ماهی رو پایین بزارم، دوما همش داشتی سکه ها رو یا می ریختی تو سرکه یا سمنو! سوما می ترسیدم بزنی ظرفاشونی بشکنی و خدای نکرده دست و پاتو ببری. خلاصه کلافه شدم و جمعش کردم. اینم از دسته گلی که اب دادی.   ...
1 فروردين 1396

استارت

  سلام گل نازم امروز واسه اولین بار خودت بلند شدی و چند قدم راه رفتی. قبلا بلند شده بودی ولی بعدش راه نرفته بودی! یا اینکه خودم بلندت کرده بودم و بعد چند قدم راه می رفتی. ولی امروز خودت بلند شدی و چند قدم راه رفتی! یعنی تو ۱ سال و ۳ ماه و ۲۲ روزگی. نمی دونم چه حکمتیه که تو اشپزخونه همش تمرین راه رفتن می کنی. هیچ جا دوست نداری ولی تو اشپز خونه دستت رو از دیوار ول می کنی و راه می افتی. یادمه که تو شکمم هم که بودی وقتی وقتی می رفتم تو آشپزخونه حسابی تکون می خوردی. ...
2 اسفند 1395

چشم دختری خوب شده

  سلام نازگلم فدات شم الهی امروز اومدم یه خبر خوب رو ثبت کنم. امروز چهارمین روزیه که چشمت قی نکرده.  یعنی امروز یک سال و یک ماه و بیست و شش روزته. اب ریزش هم نداشته. فکر کنم دیگه خوب شده. ۲۷ اذر تولد حضرت محمد بود. همش از خود حضرت می خواستم که خواسته ی منه مادر رو خودشون از خدا بخوان و بهم عیدی بدن. می دونم که کمترینم که اقا بخوان بهم عیدی بدن. ولی خوب منم یه مادرم.  این چند روز خیلی خوش حالم. چون بعد از میل زدن چشمت بدتر شد که بهتر نشد. مخصوصا این اواخر که دیگه از بس گوشه ی چشمت رو پاک کرده بودم دیگه زخم شده بود. خدایا خودت حاجت همه مامان ها بده. مخصوصا مامانایی که بچه ی مریض دارن. الهی شکرت. شکر...
6 دی 1395