پانیاپانیا، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
داداشیداداشی، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
زندگی من و بابازندگی من و بابا، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

شیرین گندمک من

دلم گریه داره

  امروز دوباره باید بریم ارتوپد. شاید پاهاتو گچ بگیره. دارم از غصه می میرم. ای کاش همون موقع گچ گرفته بودیم. الان حسابی شیطون شدی و بقلی. با پاهای گچ کرفته چی کارت کنم.
18 خرداد 1395

یه روز پر از درد و جیز

  امروز صبح با بابا رفتیم خانه بهداشت تا واکسن شش ماهیگیت رو بزنی. شلوغ بود. البته قسمت واکسیناسیون. تا نوبتت بشه رفتم تا خانوم دکتر مرکز آزمایش خون برات بنویسه. آخه شنبه که رفته بودیم گفتن که واسه کم خونی باید بری آزمایش. واکسنت رو که زدی کلی گریه کردی. نازگلم فدای اشکات بشم من. از مسول واکسیناسون پرسیدم که اگه امروز بره ازمایش خون مشکلی نیست گفت نه. بعد قرار شد اول ببریمت آزمایش خون و بعدش غربالگری شنوایی. ‌ رفتیم آزمایشگاه سید الشهدا. اونجا همه عاشقت شده بودن و می گفتن چه دختر نازی. چند تا پسر کوچولو هم اونجا بودن که شده بودن هم بازی شما.  اما امان از وقتی که شد نوبت شما و اقای دکتر خواست ازت ...
14 ارديبهشت 1395

باز هم پایش اری واکسن نه

  امروز صبح بابا رفتیم خانه بهداشت واسه پایش شش ماهگی. خانه بهداشت منطقه ما هم نوبره واالله. همه روزه پایش داره به غیر از سه شنبه ها. ولی مسول واکسیناسیون فقط سه شنبه ها هست. پایشت انجام شد و خدا را شکر همه چیز خوب بود ولی واکسنت موند واسه سه شنبه. دفعات قبل می رفتیم مرکز شهید رجایی واسه واکسن ولی گفتن دیگه مراجعین مراکز دیگه رو قبول نمی کنن چون به بخش خصوصی واگذار شده. ولی باز ما رفتیم ولی از شانس بد ما اونجا هم مسول واکسیناسیون نداشت. ...
11 ارديبهشت 1395