پانیاپانیا، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
داداشیداداشی، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
زندگی من و بابازندگی من و بابا، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

شیرین گندمک من

شیرینم شش ماهه شدی.

1395/2/10 22:40
نویسنده : مامان پانی
121 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام گل نازم

مامان فدای گل دخترش بشه.

نیم سالگیت مبارک.

تو این ماه اتفاقات و مناسبت های زیادی داشتیم.

اولینش روز مادر بود. که امسال اولین سالی بود که من مامان یه دختر ناز بودم.

از همون روز غذا دادن به دخترکم رو هم شروع کردم.

بعدش سفر مشهدمون بود که مفصل نوشتم.

دیگه اینکه از موقعی که غذا  دادن به شما رو شروع کردم و بعد از اینکه از مشهد برگشتیم فهمیدم که گل نازم دیگه حساسیت غذاییش خوب شده.

اخه مصرف پوشکت یه باره نصف شد. و من هزار بار خدا رو شکر کردم.

بعدش ۲ اردیبهشت روز پدر و ۷ اردیبهشت تولد سی سالگی من.

چهارشنبه ۸ اردیبهشت هم واسه داداش توی مهد تولد گرفتیم‌.

دختر نازم متاسفنه واسه پایش پنج ماهگیت نتونستم ببرمت خانه بهداشت.

و اما پیشرفت های دختری:

از ابتدای شش ماهگی دیگه کامل غلت می زنی و اولین کلمه که گفتی دَ دَ بود.

حسابی شلوغ کار شدی و اواز می خونی.

اولش زیاد میلی به فرنی نداشتی ولی فهمیدم اگه گرم باشه می خوری دیگه نزاشتم سرد شه.

شب ها با دادا ارشیا می خوبی و دیگه روی خواب اذیت نمی کنی.

صبح ها هم اکثرا با دادا ارشیا بیدار میشی. داداش رو می فرستی مهد بعد تا ساعت نه بیداری و دوباره یه ساعتی می خوابی وقتی هم که بیدار شدی غذات حاضره. اگه هم سروصدای داداش بیدارت نکنه تا نه می خوابی.

چند روزی بود که تا بیدار می شدی خراب کاری می کردی و من به جای اینکه به داداش برسم باید شما رو می شستم.

خلاصه سر صبح حال ما رو می گرفتی.

حسابی با دادا ارشیا جوری.

ولی هنوز پاهای نازت خوب نشدن. اخه هنوز نمی تونی سر پا وای سی.

به قول قدیمی ها پا نگرفتی.

بابا خیلی دوست داره همیشه واست شعر می خونه و قوربون صدقه میره.

از جمله شعرای من دراوردی بابا: 

ای پانی پانی پانی دختر خوب مانی

یه دختر دارم دوستش دارم

پانیا فرشته خوب خدا

دختر من هل داره نمک و فلفل داره

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)