پانیاپانیا، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
داداشیداداشی، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
زندگی من و بابازندگی من و بابا، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

شیرین گندمک من

شانزده روزگی

1394/8/26 18:52
نویسنده : مامان پانی
114 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب خیلی خوب خوابیدی.

یه باره بیدار شدم دیدم ساعت ۴ صبحه.

اولش خیلی ترسیده بودم تکونت دادم دیدم زنده ای.

گفتم شاید قندت افتاده باشه دیدم نه.بت شیر دادم و پوشم رو عوض کردم.

دل برات سوخت از خودم به عنوان یه مادر بدم اومد.

یه ساعتی بیدار بودی و خوابیدی.

صبح هم که داداش رفت مهد خواب بودی و اخر سر بیدار شدی.

امروز صبح حالم خیلی بد بود. با اینکه کلی کار داشتم ولی اصلا نتونستم به کارام برسم.

داداش که از مهد اومد همون ماکارانی دیشبی رو گرم کردم.

دلم نمی خواست مسکن مصرف کنم ولی اخرش یه بروفن خوردم.

ساعت دو بود که مامانی و خاله معصومه اومدن پیشمون.

انگار جون گرفتم.بعداز شست و شوی شما من هم رفتن یه دوش گرفتم.

خیلی چسبید. مامانی اینا ساعت ۴ رفتن. من هم بعدش شام درست کردم.

بابا که از سر کار اومد بابا داداش یه ساعتی رفتن بیرون و اومدن.

پسندها (1)

نظرات (0)