پانیاپانیا، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
داداشیداداشی، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
زندگی من و بابازندگی من و بابا، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

شیرین گندمک من

چهار روزگی

1394/8/14 21:59
نویسنده : مامان پانی
120 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پانیه نازم

دیشب اخرش به زور بیدارت کردم و شیر خوردی.

دادا کیان هم تا صبح گریه کرد و نالید. وقتی به واکسن دو ماهگی شما فکر می کنم تنم می لرزه.

صبح هر چی به بابا زنگ زدم که ببینم شناسنامه ها رو کجا گذاشته جواب نداد.

دایی محمود هم دیشب رفت خونه خودمون خوابید.

اومدنی ماشین رو هم با خودش اورد تا دخملی رو ببریم واسه ازمایش تیروئید و زردی و پایش خانه بهداشت.

اول رفتیم درمانگاه کسایی واسه تست تیروئید و زردی.

تا جواب ازمایش زردی حاضر شه رفتیم خانه بهداشت.

وزنت با لباس شده بود سه کیلو.

بعد دوباره رفتیم جواب ازمایش رو هم گرفتیم.

خدا رو شکر زیاد بالا نبود. ۷۰۵

اومدیم خونه باباجون. خاله معصومه و زن دایی و کیان جون خواب بودن.

کیان عمه هم دیگه تب نداشت.

بعد از ناهار دایی اینا رفتن خونه خودشون.

بعد از ظهرش هم عمه من و دختر عمه فرزانه اومدن دیدنی شما.

عصر هم بابا اومد خونه باباجون.

خاله فرحناز می خواست فردا بره دانشگاه واسه همین هم به دایی سعید گفت که بره کیان رو بیاره خونه باباجون.

کیان دیگه نه درد داشت نه تب.

خیلی خسته هستم کاشکی شب خوب بخوابی.

پسندها (1)

نظرات (0)