باز هم دکتر باز هم گریه
سلام پانی جونم
الهی فدات شم که این چند وقت کلی اذیت شدی
این روزا یا خواب بودی یا گریه می کردی.
طول روز معمولا خواب بودی و از سر شب تا ۵ صبح بیدار بودی و گریه.
مخصوصا که داداش بابا هم سرما خورده بودن و کار من دوچندان.
حسابی کم اودم مخصوصا تو اشپزی.
چهار شنبه دوباره بردیمت دکتر. این بار یه قطره جدید برات تجویز کردی که فکر کنم تاثیر داشت اخه دیشب گریه نکردی و الان هم توی یه خواب نازی.
شب یلدا همه خونه بابابزگ جمع بودن مخصوصا اینکه عمو اینا واسه اجی زهراکه تولد گرفته بودن شما هم حسابی از خجالت همه در اومدی.
حسابی عصبی شده بودم به خصوص که هر کی یه تجویزی داشت برات.
دلم نمی خواست اونجا باشم ولی ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی