پانیاپانیا، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
داداشیداداشی، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
زندگی من و بابازندگی من و بابا، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

شیرین گندمک من

18 هفته و یک روز

1394/3/28 23:10
نویسنده : مامان پانی
94 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام گل خوشکلم خوبی؟ خوش می گذره؟

این چند وقت اتفاقات زیادی افتاد. 

اول از همه اینکه مامانی از دوشنبه تا چهارشنبه هفته پیش و از شنبه تا امروز این هفته بیمارستان بستری شد.

این چند روز همه چیز قاطی پاطی شده بود. 

راست می گن زن بلاست و خدا هیچ خونه ای رو بی بلا نزاره. 

خداجون همه ی مامان ها  و مادر بزرگ ها رو سلامت با سر بچه ها و نوه هاشون نگه دار.

 

لحظه شماری می کردم که شنبه از راه برسه و برم سونو. ولی دیروز منشی جایی که نوبت گرفته بودم زنگ زد که از فردا تا پنج شنبه آینده مطب تعطیله اگه می خوایید تا واسه 5ام بهتون نوبت بدم.

کلی ناراحت شدم و اعصابم خورد شو گفتم نه و می رم جای دیگه.

خدا کنه واسه شنبه نوبت گیرم بیاد.

تازه این که خوبه ، چهار شنبه هفته پیش که رفته بودم آزمایش های غربال گری دوم رو بدم مسول آزمایشگاه به جای برگ وسط نسخه آزمایش برگ وسط نسخه سونو رو کنده بود و باید دوباره برم دکتر واسم سونو بنویسه.

 

فکر کنم دختری آخه هر وقت می رم توی آشپز خونه و مخصوصاً وقتی دارم ظرف می شورم حسابی وول می خوری. فکر کنم از ظرف شستن خوشت میاد.

اگه هم پسر باشی مطمئناً در آینده از زیر ظرف شستن در نمی ری.

امروز هم یکی واسه اولین نفر بهم گفت که بچت  دختره. اولش خوش حال شدم ولی بعدش گفتم از کجا؟ گفت از دماغ پف کردتغمگین

کلی اعتماد به نفسم رو از دست دادم.

 

 

پسندها (2)

نظرات (0)