پانیاپانیا، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
داداشیداداشی، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
زندگی من و بابازندگی من و بابا، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

شیرین گندمک من

انتخاب اسم

دخمل گلم هنوز اسم واست انتخاب نکردم.  ولی چند تا اسم پیش نهادی هست که دارم روشون فکر می کنم. از مامانای نی نی وبلاگی ممنون می شم اونها هم نظرشون رو بدن. 1. هستی: اسم انتخابی داداشی 2. زهرا: اسم پیشنهادی مامانی 3. سنا : خاله فرحنار 4. ارشیدا: خاله معصومه 5. نیوشا: بابا اسم هایی که خدم دستشون دارم: 6. آوینا 7. پانیا اسم خودم: سارا اسم بابا: آرش اسم داداش: ارشیا   ...
2 شهريور 1394

دخملی حالش خوبه ولی مامانش نه

دختر نازم سلام الهی مامان فدات بشه همون طور که قبلا گفته بودم چند روز پیش درد داشتم. شنبه 24ام نوبت خانه بهداشت داشتم بابا نبود با داداش رفتم ولی خانوم صادقی نبود. موقع برگشت با هزار مکافات خودم رو رسوندم خونه. داشتم از کمر درد می مردم. سه شنبه هم رفتم آزمایش قند دادم . توی ازمایشگاه دیدم که بلند شدن برام خیلی سخته و رسما موقع راه رفتن پاهامو می کشیدم روی زمین. همون شب هم عمو اینا اومدن خونمون و مهمون داری. آخر شب دیدم که نه دارم می میرم. ولی تحمل کردم. صبح که از خواب بیدار شدم کمرم راست نمی شد. خونه رو جمع کردم و ظرف و ظروف دیشب رو گذاشتم سر جاش. جارو کردم. سفره رو گذاشتم تو ماشین لباس شویی. باباجون توی خیابون بود. ق...
2 شهريور 1394

منو دخملی دو سوم راه رو رفتیم

سلام دختر گلم  عزیز دلم شیطون بلا خوبی؟ حالت  خوبه؟ مامان که اصلا حالش خوب نیست. خیل درد دارم. نشستن و بلند شدن برم مکافات شده. تکرر ادرار بیچارم کرده. دیگه وارد ماه هفتم شدیم. یعنی دوسوم از راه رو رفتیم. 18 ام واسه بار پنجم رفته بودم چکاپ. سه کیلو وزن گرفته بود خانوم دکتر گفت دیگه مولتی ویتامین نخورم. عسل خانوم یه کم با مامان همکاری کن. البته می دونم که دخملی تقصیری نداره این کم طاقتی مامانه که همه چیز رو خراب می کنه. هستی من هنوز هستی هستی و اسم دیگه ای نداری. دخملی واسه 4 شهریور نوبت سونو گرفتم. روز تولد امام رضا. اگه خدا بخواد همون روز می ریم واست خرید کنیم.  ...
23 مرداد 1394

ورود به ماه ششم

سلام عشق مامان سلام سفید برفی مامان خوبی دخترکم عزیزکم ملوسکم فدات بشم الهی دیگه وارد ماه ششم شدیدم امروز هم عید فطره عیدت مبارک. یعد از ظهر هم عقد پسر داییم مجیده. چهارشنبه واسه بار چهارم رفتم دکتر. ماه پیش 61 کیلو بودم این ماه هم 61. دکتر گفت فعلا اشکالی نداره تا ماه بعد. واسم آزمایش هم نوشت ولی هنوز نرفتم. دیگه حسابی تکون می خوری. مشت و لگد. ولی لگنم دردش خیلی بدتر شده. شب ها باید با مکافات بخوابم. دخترکم هنوز در مورد اسمت به نتیجه ای نرسیدم. قبلا از اسم اوینا خیلی خوشم می یومد ولی حالا دو دلم. گرما خیلی اذیت می کنه. ...
27 تير 1394

نیمه ی راه رو رفتیم

سلام سفید برفی مامان سلام دختر چون ابریشم من خوبی گلم دو روزه که خیلی نگرانم کردی  خیلیییییییییییییییییی کم تکون می خوری مامانی چرا الان که دیگه باید مشت و لگد بزنی چرا فقط تکون های خیلی ضعیف دیگه نیمه ی راه رو با هم رفتیم چهار ماه و نیم یعنی بیست هفته گلک خوشکلم دیگه حسابی شکمم گنده شده حتی از زن دایی که این روزها دیگه وارد ماه هشت میشه همه میگن شکمم بزرگتر شده   لگنم خیلی درد داره شب ها واقعا به زور می خوابم ولی طوری نیست چون گلی چون شما دارم. این لباس واسه داداشیه.   مامانی واسه داداشی گرفته بود حالا می رسه به شما. راستی داداشی این روزها هستی صدات می کنه. تا می...
8 تير 1394

دخترکم

  سلام دختر گلم باور کن اصلا باورم نمی شه دارم دخترم صدات می کنم. نمی گم دوست نداشتم دختر باشی ولی فکرشو نمی کردم دختر دار بشم. آخه این چند وقت همه می گفتن بچت پسره. مخصوصا وقتی مادربزرگم از مشهد لباس های پسرونه برات سوغات اورد. یا مامانم که با سماجت می گفت شما پسری و سونوگرافی هاش همیشه درست از آب در می یومد. یه شب هم خواب دیده بودم دارم دنبال معنی اسم الشن می گردم. باور می کنی تا به حال این اسم رو نشنیده بودم. فرداش تو اسامی دخترونه دنبالش گشتم ولی نبود ولی روز بعد در کمال ناباوری تو اسامی پسرونه تبلت داداشی پیداش کردم. یا اینکه با اولین تست بیبی چکم مثبت شد.  واسه داداشی توی 36 امین روز دورم رفته ...
31 خرداد 1394

سونو آنومالی+جنسیت

سلام گل قشنگم الهی مامان فدات بشه بلاخره شنبه شد و رفتم سونو همون مرکز سونوگرافی رفتم که واسه داداشی رفته بودم. بابایی ما رو رسوند و بعدش رفت سراغ کارای پیش دبستانی داداشی. قرار شد کارم که تموم شد زنگ بزنم بیاد دنیالمون. ساعت 9.5 اونجا بودم ولی تا 11.45 توی نوبت نشستم. بلاخره نوبتم شد و رفتم داخل. آقای دکتر تا دستگاه رو گذاشت روی شکمم دلم بدجور درد گرفت. ولی بعدش آروم شد. همین طور که داشت سونو می کرد گفت sex  قلبم اومد توی دهنم و بعدش گفت female  وای باورم نمی شد تو دختر مامانی تو دختری خیلی خوش حال شدم. اصلا باورم نمی شد. ولی واقعیت داشت من دختر دار شده بودم.     به اول...
30 خرداد 1394

18 هفته و یک روز

  سلام گل خوشکلم خوبی؟ خوش می گذره؟ این چند وقت اتفاقات زیادی افتاد.  اول از همه اینکه مامانی از دوشنبه تا چهارشنبه هفته پیش و از شنبه تا امروز این هفته بیمارستان بستری شد. این چند روز همه چیز قاطی پاطی شده بود.  راست می گن زن بلاست و خدا هیچ خونه ای رو بی بلا نزاره.  خداجون همه ی مامان ها  و مادر بزرگ ها رو سلامت با سر بچه ها و نوه هاشون نگه دار.   لحظه شماری می کردم که شنبه از راه برسه و برم سونو. ولی دیروز منشی جایی که نوبت گرفته بودم زنگ زد که از فردا تا پنج شنبه آینده مطب تعطیله اگه می خوایید تا واسه 5ام بهتون نوبت بدم. کلی ناراحت شدم و اعصابم خورد شو گفتم نه و می رم جای...
28 خرداد 1394